نوستالژی های دوران مدرسه دهه ۶۰‎

مرضیه ترابی مهر ۵, ۱۴۰۰ ۰
نوستالژی های دوران مدرسه دهه ۶۰‎

خاطرات کودکی برای همه، شیرین و دوست داشتنی است. خصوصاً کودکان دهه شصت که نسبت به تمام کودکان دیگر، شرایط زندگی و کودکی کاملاً خاصی را تجربه کرده اند. به همین دلیل دهه شصت برای همیشه در تاریخ ایران ثبت خواهد شد. اولین شرایطی که این کودکان داشتند، انبوه جمعیت بود. دهه شصت، دوران جنگ ایران و عراق بود به همین دلیل از خانواده ها خواسته شده بود تا فرزندان بیشتری بیاورند، این کودکان مظلوم همیشه در تمام عرصه های زندگی رقابتی سخت داشتند. در مدازس سر کلاس های شلوغ و پرجمعیت حاضر می شدند و مجبور بودند روی یک نیمکت کوچک زوار در رفته سه تایی و یا حتی چهارتایی بنشینند. از رقابت کنکور نگوییم که یک جنگ تمام عیار روانی بود و ….

اما در کنار تمام این سختی ها، این کودکان شیرینی ها و لذت هایی را از زندگی تجربه کرده اند که کودکان دیگر از آن محروم بودند. خاطرات آن دوران طلایی با نام “دهه شصت” شناخته شده است. امروز تصمیم داریم به مناسبت فرا رسیدن ایام مدرسه، نوستالژی های دوران مدرسه دهه شصت را برای شما تعریف کنیم. اگر متولد دهه شصت هستید، با خواندن این نوستالژی ها خاطراتتان مرور می شود و اگر دهه شصتی نیستید، این نوستالژی ها را بخوانید تا با دوران کودکی دهه شصتی ها آشنا شوید.

 

خاطرات دوران مدرسه دهه شصتی ها

دوران مدرسه دهه شصت، کاملا بی زرق و برق بود و بچه ها به چیزی جز درس فکر نمی کردند. یه سری از خاطرات مشترک دوران مدرسه، بین همه دهه شصتی ها هست که ما امروز می خوایم این خاطرات رو برای شما تعریف کنیم.

مامور آبخوری

یکی از سمت های مهم در مدرسه ها، ماموران آبخوری بودند، وظیفه اونها این بود که اجازه ندن بچه ها با دست آب بخورن و اگر خدایی نکرده کسی لیوانش یادش رفته بود و مجبو می شد با دست آب بخوره، اسمش میرفت تو لیست سیاه …

به محض خوردن زنگ هم این ماموران وظیفه شناس، تبدیل به یزید می شدن و اجازه نمی دادن هیچ کس، حتی رفیق جون جونیشون، یه قطره آب بخوره …

نیمکت مدرسه

اون روزها کلاسها شلوغ بود و بچه ها سه نفری و چهار نفری رو نیمکت می نشستند، موقع امتحان هم اگه سه نفر بودن، نفر وسطی می رفت پایین، البته نوبتی بود. اگر نیمکت هم چهار نفری بود، یه نفر باید میرفت رو سکو امتحان می داد و یه نفر هم می رفت پایین و با تحمل درد پا و جای تنگ امتحانش رو می داد.

مداد  قرمز سوسمار نشان

این مداد ها یه رنگ گلی خیلی خوشگلی داشتن و جالبیش اینه که وقتی نوک اونها رو زبون میزدی، خیلی خیلی خوش رنگ تر می شدن.

چرخ و فلک‌های دم مدرسه

چرخ و فلک‌های دم مدرسه نیز یادش به خیر باد. تا از مدرسه می‌آمدیم سوار آن می‌شدیم و تمام خستگی‌های درس و مدرسه از یادمان می‌رفت.

کارت های صدآفرین و 20 تومنی‌های پدرم

ما دهه شصتی‌ها هیچ وقت کارت‌های صد آفرین و هزار آفرین را فراموش نمی‌کنیم که خانم معلم مهربان در دفترهایمان می‌چسباند و چه ذوقی می‌کردم وقتی پدرم برای هرکارت صد آفرین 20 تومان به من جایزه می‌داد. کارت صد آفرین‌هایمان را جمع می‌کردیم وقتی چند تا از این کارت ها گرفتیم یک هدیه ناقابل هم دریافت می‌کردیم و هیچ‌وقت نوشته زیر کارت‌های صد آفرین را فراموش نمی‌کنم که نوشته بود ” من با سلاح درسم ، با رهنمود قران، میرم به جنگ دشمن “

لیوان‌های قرمز رنگ تاشو دوران مدرسه نیز خاطرات خاص خود را دارد. ما بچه دبستانی‌ها باید این لیوان مخصوص خود را حتما به مدرسه می بردیم ، یک نفر به نام مامور آب خوری در مدارس بود  که اسم دانش اموزانی را که بدون لیوان آب می خوردند را می نوشت برای همین هر کدام از ما بروبچ مشتری این لیوان‌ها بودیم.

تارعنکبوت با مداد تراش و پوست پرتقال

بازی‌ها و دل مشغولی‌های ما هفت سنگ بود و پیل دسته و تیله بازی، یادش به خیر باد با آب و مایع ظرفشویی کف درست کرده، در لوله خالی خودکار بیک فوت می‌کردیم تا حباب درست شود. با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می‌کردیم و البته باید گفت ما هم برای خودمان مخترعی یا مکتشفی بودیم.

انشاء نوشته های مشترک

ما دانش‌آموزان دهه 60 یک جمله مشترک برای سرآغاز انشاء نوشته های خود داشتیم ” به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهای ما بود.

می‌گویند ما بچه‌های دهه شصت نسل سوخته‌ایم؛ چرا که درس خواندن ما با زیاده‌خواهی‌های دشمن زبونی همراه شد که فتح چند روزه میهن اسلامی‌مان را در سر می‌پروراند و پدران و برادران ما که فقط چند سال از ما بزرگتر بودند برای دفاع از این آب و خاک صحنه‌های بی‌بدیلی از عشق و پایمردی را به تصویر کشیدند تا ما همچنان به عشق وطنمان درس بخوانیم و در همان سال‌های آتش و خون بود که معلم‌هایمان در قاب تصویری تلویزیون برایمان درس می‌دادند و ما پس از نوشتن مشق‌هایمان می‌گفتیم فردا چه کسی دفتر مشق شبم را خط خواهد زد.

  • دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
  • پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
  • زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .
  • یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
  • ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
  • پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
  • سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
  • گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
  • شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
تبلیغات

صفحه اول جستجوی گوگل تنها برای ده سایت جا دارد. چرا سایت شما در این میان نباشد؟ خرید بک لینک ، بک لینک

فرستادن دیدگاه »